- فتور کردن
- غلو کردن سخت از اندازه در گذشتن
معنی فتور کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- فتور کردن ((~. کَ دَ))
- غلو کردن، سخت از اندازه درگذشتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکار کردن
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
آماسیدن
اندیشیدن
سخن کسی را راست دانستن باطنا تصدیق قول کسی کردن
حرکت کردن راه رفتن:) چرا همی نکند بر دو چشم من رفتار (حافظ)، سلوک کردن عمل کردن
گذشتن در دل
قتل سیاسی با اسلحه
انگاردن انگاشتن چیزی را در ذهن آوردن انگاشتن اندیشیدن، خیال کردن فرض کردن
سگالیدن
بر زبان آوردن، دهان گشودن بزبان آوردن، سخن گفتن: (حتی باین کلمه تفوه نباید بکنی)
پدید آمدن
ویتارتن ویتاشتن گذشتن پیمودن قابل عبور وزور گذشتنی گذشتن مرور کردن پیمودن راه را
تکبر داشتن نخوت داشتن
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
تمسخر کردن، استهزاء کردن
سخن گفتن صحبت کردن: سرو بلند بین که چه رفتار میکند، شوخ شکر دهن که چه گفتار میکند، (خواتیم سعدی)
گذشتن عبور کردن، کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن
نگارندن با نگاره آراستن
ویا پانیدن شیفته کردن
پرحرفی وراجی عر زدن
آشکار و نمایان شدن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
Believe
Fancy, Figure, Conceive, Conceptualize, Imagine, Visualize
Assassinate
Contemplate, Ponder
Collapse
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper
Cross, Pass, Traverse